اکران آنلاین فیلمهای مستند را از آرشیوها بیرون کشیده است
مهدی باقری در تازهترین مستند خود به روایت تحولات خیابان ناصرخسرو و اهمیت آگاهی مردم نسبت به ماهیت محلههای شهر پرداخته است. خودش میگوید: این فیلمها کمک میکند آدمهایی که در این شهر فقط عبور و مرور میکنند با دانشی که به واسطه فیلم، عکس یا کتاب پیدا میکنند لااقل بدانند دارند از کجا رد میشوند، با چه بافتی در تهران طرف هستند و این اغتشاشی که در تهران وجود دارد، مربوط به همه زمانها و دورهها نبوده است. این فیلمها کمک میکنند شهروندی که در تهران ساکن است، احساس هویت کند.
به گزارش ارتباطات و اطلاعرسانی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به نقل از ایلنا، مهدی باقری کارگردان مستند «در جستجوی خانه خورشید» با ساخت سه فیلم مستند به محلههای قدیمی تهران پرداخته است. با او گفتگویی داشتیم که میخوانید.
قدری درباره فیلم مستد «در جستجوی خانه خورشید» بگویید.
مستد «در جستجوی خانه خورشید» دقیقا سه سال پیش ساخته شده و درباره خیابان ناصرخسرو در شهر تهران است. این فیلم وجه تاریخی دارد اما صرفا یک فیلم تاریخی نیست. بیشتر نگاه اجتماعی به دورههای مختلف زندگی در یک محله تهران است و تغییرات اجتماعی سیاسی با تاکید روی تاثیر آن تغییرات اجتماعی سیاسی در محله.
«در جستجوی خانه خورشید» دومین فیلم مستند از یک مجموعه سهگانه است که ساخت سومین فیلم این مجموعه هم به تازگی به پایان رسیده است. فیلم اول این مجموعه سهگانه با عنوان «اهالی خیابان یکطرفه» درباره خیابان سی تیر بود که تقریبا پنج سال پیش ساخته شد، «در جستجوی خانه خورشید» به عنوان دومین فیلم مستند این مجموعه سه سال پیش ساخته شد و طی همین چند روز اخیر فیلمبرداری مستندی درباره خیابان لالهزار را به پایان رساندم که سومین فیلم از این مجموعه محسوب میشود؛ سه فیلم در حوزه شهری با تاکید بر مکان شهری.
به چه دلیل تصمیم گرفتید درباره خیابانهای تهران فیلم بسازید؟
موضوع این است که من فیلمساز شهری و اجتماعی هستم. اصالا مستندسازان برای خودشان یک تعریف مشخص میکنند و تصمیم میگیرند بر اساس علاقه شخصی به سراغی یک موضوع بروند. من هم سه خیابان را انتخاب کردم. این سه خیابان مربوط به دورههای مختلفی است و مربوط به یک دوره تاریخی نیستند و سه شکل و رویکرد مختلف در شکلگیری این خیابانها و محلههای اطرافشان وجود دارد.
خیابان سی تیر نسبت به ناصرخسرو و لالهزار خیابان مدرنتری است و دیرتر از آنها شکل گرفته است و اساسا زندگی در خیابان سی تیر که فیلم «اهالی خیابان یک طرفه» دربارهاش ساخته شده، زندگی در پس و پشت دیوارهای این گذر و زندگیهایی است که داخل خانههاست.
خیابان ناصرخسرو حلقه واسط بین تهران قدیم یعنی محله بازار و تهران نو یعنی میدان توپخانه و محله دولت است و در نتیجه برای اولین بار مظاهر مدرنیته در خیابان ناصرخسرو دیده میشود. اساسا خیابانکشی به معنای مدرن در خیابان ناصرخسرو اتفاق میافتد. رویکرد ما نسبت به این خیابان تاریخیتر است، علاوه بر اینکه وقایع تاریخی که در این خیابان رخ میدهد وقایع موثری در تاریخ معاصر ایران هستند و این اتفاقات تاریخی که در خیابان و محله ناصرخسرو میافتد، منجر به تغییرات شهری میشود.
خیابان لالهزار و در واقع محله و بلوک لالهزار اساسا با دو خیابان سی تیر و ناصرخسرو کاملا متفاوت است و رویکردهای مختلفی میتوانیم داشته باشیم. فیلمی که من درباره لالهزار ساختم، اساسا درباره گذشته این خیابان نیست، بلکه درباره آینده لالهزار است، درباره این است که چه اتفاقی قرار است بیفتد و لالهزار در آینده چه هویتی پیدا میکند.
اینها هر کدام متفاوت است و ناصر خسرو اساسا با یک تخیل شکل گرفته است، یعنی در فیلم یک راوی وجود دارد که طول عمرش کمی کمتر از طول عمر خیابان ناصرخسرو است و از ابتدای شکلگیری این خیابان در دوره ناصری تا ۱۳۶۸ این خیابان را روایت میکند. بعد از سال ۶۸ را هم میبینیم که چه اتفاقاتی در خیابان و محله ناصرخسرو رخ میدهد و چه تغییراتی ایجاد میشود.
تهران شهری است که به دلیل اینکه افراد مهاجر زیاد در آن رفت و آمد کردهاند، همه ما یک زندگی کوتاهمدت در تهران داشتهایم. برای خیلی از ما هویتش به معنای آن چیزی که یک اصفهانی یا کاشانی دارد، شکل نمیگیرد ولی ویژگیهایی دارد که باعث میشود شهروند یک حس نزدیکی به آن پیدا کند. این فیلمها کمک میکند که آدمهایی که در این شهر فقط عبور و مرور میکنند با دانشی که به واسطه فیلم، عکس یا کتاب پیدا میکنند لااقل بدانند دارند از کجا رد میشوند، بدانند با چه بافتی در تهران طرف هستند و بدانند این اغتشاشی که در تهران وجود دارد، مربوط به همه زمانها و دورهها نبوده است. این فیلمها کمک میکند که شهروندی که در تهران ساکن است، احساس هویت کند.
آیا از لحاظ اجتماعی هم به خیابان ناصرخسرو پرداختهاید؟ زیرا الان وقتی اسم خیابان ناصرخسرو میآید همه به یاد داروی قاچاق میافتند. آیا به این موضع هم پرداختهاید؟
اتفاقا اصلا به موضوع دارو نپرداختیم، چون اساسا در قصه خیابان ناصرخسرو چیز مهمی نیست. یک اتفاق کوتاهمدتی است که در آن منطقه رخ داده است، به دلیل اینکه در آن منطقه انبارهای مختلفی وجود دارد و به جز دارو و مواد شیمیایی چیزهای دیگری هم در آنجا انبار و پخش میشود. ما در فیلممان درباره این صحبت میکنیم که چطور یک بافت تاریخی و محلهای، خالی از سکنه میشود و خانههای آن منطقه تبدیل به انبارهای گستردهای میشود و دیگر کسی در آن محله زندگی نمیکند.
در فیلم اشاره میشود که این اتفاق چند دلیل دارد؛ اول اینکه امنیت آن محله از بین میرود. دوم اینکه این انبارها که هم متعلق به بازار بوده و هم شغلهای دیگر، خانهها را میگیرند و تبدیل به کارگاه و انبار میکنند که اتفاقا باعث میشود یک پدیدهای مثل داروفروشی در آنجا شکل بگیرد، در صورتی که این مسئله یک گذشتهای دارد. به دلیل وجود مدرسه دارالفنون در آن منطقه و اینکه در آن مدرسه درس شیمی تدریس میشده، بیدلیل نبوده که مغازههای فروش دارو یا مواد شیمیایی در آن خیابان شکل میگیرد، چون برخی از فارغالتحصیلان مدرسه دارالفنون در آنجا شروع به فعالیت در زمینه خرید و فروش مواد شیمیایی و دارو میکنند و داروخانه در آنجا تاسیس میشود.
این ماجرای فروش دارو یک گذشتهای دارد ولی ناامنی که وجود دارد به این دلیل است که محله ناصرخسرو از شهروند خالی شده و کسانی که در آن محله زندگی میکردند دیگر در آن منطقه زندگی نمیکنند. خانههای قدیمی و جدید در آنجا به کارگاه و انبار تبدیل شده که بخشی از آن انبار مواد دارویی است و هر کس دارو میخواهد به آنجا مراجعه میکند. این مسئله هم مربوط به بعد از انقلاب نیست، در واقع این قصه تبدیل شدن اماکن سکونتی به انبار و کارگاه از دهه 40 در آن منطقه شکل گرفته است.
بنابراین خیابان ناصرخسرو تغییر ماهیت داده و این تغییر ماهیت به این دلیل بوده که امنیتش را از دست داده و از محله بودن خارج شده و به سمت انبار و کارگاه رفته است؟
بله مکانهای مسکونی و خانهها تبدیل به انبار و کارگاه شدهاند و این موضوع باعث شده امنیت آنجا دچار مسئله شود، زیرا امنیت به واسطه کنترل ایجاد میشود و وقتی نمیتوان جایی را کنترل کرد، طبیعتا کسب و کارهای بزهکاری هم در آن مکانها شکل میگیرد و امنیتش دچار مشکل میشود، اما در سالهای اخیر به دلیل نگاه شهردار و نیروهای شهرداری منطقه 12 شرایطی در این منطقه بهوجود آمده بتوانند عمده بافت تاریخی ما که در منطقه 12 است، سر و شکلی پیدا کند و امنیت به آن منطقه بازگردد.
یکی از کارهایی که در محله ناصرخسرو انجام شد این بود که بخش از خانههای قدیمی را که متعلق به شهرداری یا بخش خصوصی یا میراثفرهنگی بود، ترمیم و بازسازی کردند. در یک حرکت دیگر کوچههای مهم و تاریخی آن منطقه را سنگفرش کردند تا شهروند برود و محله قدیمی شهر خودش را دوباره ببیند. میدانید که در هیچ جای دنیا اینگونه نیست که مثلا یک شخص رومی برود و یک بخشی از شهر خودش را دوباره ببیند یا یک شخصی که در میلان است تصمیم بگیرد میلانگردی کند ولی در تهران این امکان وجود دارد که شهروندان تهرانی در 10 سال اخیر به صورت خیلی گسترده میروند و تهرانگردی میکنند.
یکی از اتفاقاتی که بهوجود آمده این است که در محله ناصرخسرو رفت و آمد آدمهای معمولی از جاهای مختلف شهر زیاد شده اما این کافی نیست، چون هنوز هم بخش زیادی از آن مکانها یعنی آن خانهها و آن عمارتها در اختیار انبارهاست. انبارها یعنی ثروت، یعنی آن چیزی که قدرت پول است و میتواند همه چیز را کنترل کند. ظاهر قضیه بهتر شده است اما باطن قضیه این است که تا وقتی که شهروند تصمیم نگیرد در این محلهها زندگی کند، آن امنیت پایدار به وجود نمیآید. در محله ناصرخسرو که بخش عمده عودلاجان غربی است، یعنی از باب همایون تا پامنار را اگر یک بلوک بزرگ در نظر بگیرید تا زمانی که مردم برنگردند و تصمیم نگیرند که در آن جاها زندگی کنند، امنیت پایدار به وجود نمیآید.
فیلم شما در حال حاضر به دلیل شرایطی که به وجود آمده اکران آنلاین شده است. نظر شما نه فقط به عنوان شخصی که فیلمش اکران آنلاین شده است، بلکه به عنوان یک مستندساز در مورد اکران آنلاین چیست؟
این فیلم قبلا در بخش هنروتجربه اکران شد، ولی به دلیل کرونا استقبال خیلی کمی در سالنها میشد و انتظار بیشتر از آن هم نمیرفت. اساسا من تبلیغی هم نمیکردم برای اینکه کسی برود و در سالن فیلم را ببیند چون احتمال خطر وجود دارد. ولی در کل، ما چند سال پیش به همراه پژمان مظاهریپور یک پویشی درست کردیم به نام پویش «دیدن مستند رایگان نیست». به عنوان مستندسازی که فیلم را میساختیم و حتی آن سفارشدهنده و کسی که سرمایه میگذاشت، خیلی دنبال این نبودیم که از مستندهایی که میسازیم کسب درآمد کنیم بلکه به معنای اینکه یک بخش کوچکی از پولش برگردد و ما بتوانیم فیلم بعدی را کار کنیم یا آن تهیهکننده یا سفارشدهنده که یک هزینهای کرده، بخشی از آن هزینه برای فیلمهای بعدی که میخواهد تولید کند، به او برگردد که مهمترین تولیدکننده ما هم مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بود و این فیلم هم تولید مرکز گسترش است. نکتهای که وجود داشت این بود که همان پنج سال پیش که ما این پویش را شروع کردیم، کمکم استقبال عجیب و غریبی شد. در ابتدا مقاومتهای شدیدی وجود داشت ولی در نهایت رسیدیم به اینجا که طی دو سال گذشته خود جشنواره سینما حقیقت هم سراغ اکران آنلاین رفت که شاید اصلا برایشان متصور نبود و نمیخواست این کار را انجام دهد و هم به سراغ بلیتفروشی رفت و هر دو اتفاق افتاد.
به عنوان کسی که سالهاست دنبال این قضیه است که فیلم مستند علاوه بر هاشور در پلتفرمهای شناختهشدهتر دیده شود و شکلی از اکران مستند به صورت گستردهتر در دانشگاهها و مراکز فرهنگی اتفاق بیفتد، معتقدم اکران سینما حقیقت ادامه همه کارهایی است که در این سالها انجام شده و خوشبختانه تفاوتش این است که مرکز گسترش در سالهای گذشته خیلی به این موضوع توجه نمیکرد که فیلمی که تولید میکند، باید دیده شود، فقط تولید میکردند و آرشیو میشد. اگر کارگردان خودش دلش میخواست، دنبال کارش را میگرفت و یک کاری انجام میداد و فیلمش بهتر دیده میشد، مثلا به دنبال اکران در هنروتجربه میرفت. این کارها توسط کارگردان و تهیهکنندهها انجام میشد و خود مرکز گسترش چندان علاقهای به اکران آثار مستند نداشت، ولی میتوانم بگویم دقیقا طی سه سال گذشته و سه دوره جشنواره سینما حقیقت گذشته، هم اکران آنلاین راه افتاد، هم بلیت فروشی اتفاق افتاد و هم اینکه الان خود مرکز گسترش میگوید میخواهم تولیدات خودم را به اسم اکران حقیقت، فعلا روی هاشور ولی در آینده در پلتفرم اختصاصی مرکز گسترش اکران آنلاین و بلیت فروشی کنم و سعی کنم فیلمهایی که تولید میکنم بسته به موضوعی که دارد در جاهایی که مشخصا تقاضا برایش وجود دارد ببرم و اکران کنم و نمایش دهم.
به نظرم تفاوتش با تمام نمایشهایی که در این چند سال اخیر میبینیم این است که مرکز گسترش متوجه شده با آرشیو عظیمی از فیلم طرف است که این فیلمها را تولید کرده ولی اکران نکرده و اصلا دنبال اکران کردن و نمایش دادن این فیلمها نبوده است. یعنی یک بازوی مهمی که مرکز گسترش داشته یعنی آن فرهنگسازی، کمتر اتفاق افتاده است و فیلمها بعد از جشنواره سینما حقیقت در آرشیو ذخیره و نگهداری شده است.
حالا این اتفاق توسط خود مرکز دارد میافتد و این اتفاق به نظر من اتفاق مهمی است برای گروهی که تولیدکننده اصلی فیلم مستند در ایران است، یعنی این درک در یک مرکز یا سازمانی که فیلم مستند تولید میکند به وجود آمده که فیلمهایی که تولید میکنند صرفا برای آرشیو کردن نیست یا صرفا نباید من یک دستمزدی بگیرم و بروم و بگویم فیلم تولید شده و کار من تمام شده است. حالا من به عنوان تهیهکننده که فیلمم را در مرکز گسترش تولید کردهام به دنبال این هستم که فیلم من هم دیده شود و هم یک بخشی از هزینههایش برگردد. این هزینهها ممکن است آنقدر زیاد نباشد، ولی در آینده نزدیک من مطمئنم با شناختی که مردم از این فضا پیدا میکنند بخش خوبی از هزینههای تولید این فیلمها برمیگردد.
متن کامل این گفتگو در خبرگزاری ایلنا قابل مشاهده است.